یادداشت اختصاصی »صبحفردیس»؛
«چشمهایش» رمانیکه تاریخ معاصر ایران را روایت میکند
آناهیتا نجفی، منتقد کتاب طی یادداشتی نوشت: «چشمهایش» کتابی که همانند مدرک معتبر و حائز اهمیتی از تاریخ معاصر ایران و بالاخص دوران رضاخان را در ادبیات ایران روایت میکند.
به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «صبح فردیس»؛ آناهیتا نجفی، منتقد کتاب طی یادداشتی نوشت: «چشمهایش» نام رمانی از بزرگ علوی است که در این مطلب به معرفی و تحلیل آن میپردازیم.
«چشمهایش» یکی از آثار برجسته سیدمجتبی آقابزرگ علوی، مشهور به بزرگ علوی است. چشمهایش» کتابی سیاسی است، که با یک داستان ادغام شده و اثری جذاب را پدید آورده است. این کتاب جدای از فاخر بودن، اثرات زیادی را در ادبیات گذاشته، به طوری که یک اثر ماندگار و به یاد ماندی را نیز میتوان به آن نسبت داد.
کتاب «چشمهایش» داستانهای جدا از هم را همانند قطعات پازلی به هم مرتبط میکند و در نهایت تصویر کلی از یک داستان را پیش روی مخاطب و خواننده قرار میدهد، داستانهایی از قبیل: مرگ مشکوک یک استاد در تبعید، داستان زنی که عاشق نقاش معروفی به نام ماکان میشود، داستان زنی که چشمانی پر از راز را از خود در نقاشی استاد ماکان برجای گذاشته و ناظم مدرسهای که به دنبال پیدا کردن صاحب آن چشمهاست تا ازآن رازها پرده بردارد، اشاره به این چشمهایی که چشمهای یک زن هستند، مشرف بودن وی به خلق و خوی زنانه است. عشق و دوست داشتن و هیجانی که عاشقی در آن زن به وجود آورده بود، همه و همه در کنار هم این کتاب خارقالعاده را به وجود آورده است.
«چشمهایش» یکی از آثار برجسته سیدمجتبی آقابزرگ علوی، مشهور به بزرگ علوی است. چشمهایش» کتابی سیاسی است، که با یک داستان ادغام شده و اثری جذاب را پدید آورده است. این کتاب جدای از فاخر بودن، اثرات زیادی را در ادبیات گذاشته، به طوری که یک اثر ماندگار و به یاد ماندی را نیز میتوان به آن نسبت داد.
کتاب «چشمهایش» داستانهای جدا از هم را همانند قطعات پازلی به هم مرتبط میکند و در نهایت تصویر کلی از یک داستان را پیش روی مخاطب و خواننده قرار میدهد، داستانهایی از قبیل: مرگ مشکوک یک استاد در تبعید، داستان زنی که عاشق نقاش معروفی به نام ماکان میشود، داستان زنی که چشمانی پر از راز را از خود در نقاشی استاد ماکان برجای گذاشته و ناظم مدرسهای که به دنبال پیدا کردن صاحب آن چشمهاست تا ازآن رازها پرده بردارد، اشاره به این چشمهایی که چشمهای یک زن هستند، مشرف بودن وی به خلق و خوی زنانه است. عشق و دوست داشتن و هیجانی که عاشقی در آن زن به وجود آورده بود، همه و همه در کنار هم این کتاب خارقالعاده را به وجود آورده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم؛ «تهران خفقان گرفته بود. هیچکس نفسش درنمیآمد. همه از هم میترسیدند. خانوادهها از کسانشان میترسیدند. بچهها از معلمانشان؛ معلمان از فراشها و فراشها از سلمانی و دلاک؛ همه از خودشان میترسیدند. از سایهشان باک داشتند. همهجا، در خانه، در اداره، در مسجد، پشت ترازو، در مدرسه و در دانشگاه و در حمام، مأمورانِ آگاهی را دنبال خودشان میدانستند. در سینما، موقع نواختن سرود شاهنشاهی، همه به دوروبرشان مینگریستند مبادا دیوانه یا ازجانگذشتهای برخیزد و موجب گرفتاری و دردسر همه را فراهم کند.
وقتی سینما تاریک شد، از من پرسید: «اسم شما چیست؟ » گفتم: «فرنگیس». همینکه صدای مرا شنید، با چشمهای درشتش که در تاریکی مانند چشمهای گربهای سیاه میدرخشید، به من نگاه کرد و من مانند دختری بیچاره که در دست مردی مقتدر اسیر شده، برگشتم و به او نگاهی که پر از عجز و لابه، پر از التماس و التجا بود، انداختم. گفت: «مثل اینکه شما را جایی دیدهام. » گفتم: «من شما را هیچجا ندیدهام. » گفت: «صدایتان بهگوشم آشنا میآید. » گفتم: «خیال میکنید. » چرا دروغ گفتم؟ برای اینکه میخواستم پیوندی که زندگی مرا در گذشته به حیات و هستی او بسته بود، قطع شود. نمیخواستم بفهمد من همان دختر سرسریِ، دمدمیِ پرروی کارگاه نقاشی در خیابان لالهزار هستم. میخواستم برای شخصیت من ارزش قائل شود. »
این کتاب همانند مدرک معتبر و حائز اهمیتی از تاریخ معاصر ایران و بالاخص دوران رضاخان را در ادبیات ایران است.
«چشمهایش» کتابی که نوجوانان و جوانان باید بخوانند تا به تاریخ معاصر ایران مسلط شوند و در فضای مجازی فریب حربههای دروغین دشمن را نخورند.
الهه ملاحسینی – صبح فردیس
انتهای خبر/
وقتی سینما تاریک شد، از من پرسید: «اسم شما چیست؟ » گفتم: «فرنگیس». همینکه صدای مرا شنید، با چشمهای درشتش که در تاریکی مانند چشمهای گربهای سیاه میدرخشید، به من نگاه کرد و من مانند دختری بیچاره که در دست مردی مقتدر اسیر شده، برگشتم و به او نگاهی که پر از عجز و لابه، پر از التماس و التجا بود، انداختم. گفت: «مثل اینکه شما را جایی دیدهام. » گفتم: «من شما را هیچجا ندیدهام. » گفت: «صدایتان بهگوشم آشنا میآید. » گفتم: «خیال میکنید. » چرا دروغ گفتم؟ برای اینکه میخواستم پیوندی که زندگی مرا در گذشته به حیات و هستی او بسته بود، قطع شود. نمیخواستم بفهمد من همان دختر سرسریِ، دمدمیِ پرروی کارگاه نقاشی در خیابان لالهزار هستم. میخواستم برای شخصیت من ارزش قائل شود. »
این کتاب همانند مدرک معتبر و حائز اهمیتی از تاریخ معاصر ایران و بالاخص دوران رضاخان را در ادبیات ایران است.
«چشمهایش» کتابی که نوجوانان و جوانان باید بخوانند تا به تاریخ معاصر ایران مسلط شوند و در فضای مجازی فریب حربههای دروغین دشمن را نخورند.
الهه ملاحسینی – صبح فردیس
انتهای خبر/
توسط
الهه ملاحسینی