آیا بینالمللگرایی آمریکا به پایان خود رسیده است؟

جانشین ترامپ – هر که باشد – در سال ۲۰۲۹ برای احیای رهبری جهانی ایالات متحده با چالشی دشوار مواجه خواهد بود.
گروه سیاسی پایگاه خبری تحلیلی «صبح فردیس»؛ طی سه ماه گذشته، دولت دونالد ترامپ با افتخار از نابودی شتابزده طرحهای داخلی و بینالمللی سخن گفته است؛ از حذف بودجه برنامههای زیستمحیطی و اقلیمی گرفته تا انحلال عملی آژانس توسعه بینالمللی آمریکا (USAID). برچیدن برنامههای تحقیق و توسعه (R&D) فدرال، جایگاه ایالات متحده را بهعنوان رهبر نوآوری جهانی متزلزل کرده و فرصت را برای چین فراهم آورده است تا جای آمریکا را بگیرد. تعرفههای خودسرانه و حملات بیوقفه به نهادهایی، چون سازمان تجارت جهانی (WTO) و صندوق بینالمللی پول (IMF) ضرباتی سنگین به دلار وارد کردهاند؛ آسیبهایی که جبران آن ممکن است بیش از یک دهه زمان ببرد.
این تمایل به انزواگرایی، البته نوظهور نیست؛ بلکه در دوران ترامپ به اوج رسیده است. پس از بحران مالی ۲۰۰۸، حتی در دوره دولتهای دموکرات، ایالات متحده روندی تدریجی به سمت انزوا را طی کرده بود. در همین حال، افکار عمومی آمریکا نیز بهطور فزایندهای علاقهای به نقش جهانی کشورشان نشان نمیدهند. در این خلأ، قدرتهایی نظیر چین در حال بهرهبرداری از چندقطبی شدن نظم جهانی هستند.
برای رئیسجمهور آیندهای که بخواهد این روند را معکوس کند، صرفنظر از تعلق حزبی، جلب حمایت دوحزبی و احیای سرمایهگذاری و کمکهای انساندوستانه بینالمللی الزامی خواهد بود. اما حتی در خوشبینانهترین سناریوها، غرب تا زمان دستیابی به توافق صلح در اوکراین، از مزایای این تغییر مسیر بینصیب خواهد ماند.
فروپاشی زیرساخت بینالمللگرایی
در صد روز نخست دور دوم ریاست جمهوری ترامپ، کاهشهای بیسابقهای در نهادهای داخلی آمریکا صورت گرفته است. آژانس توسعه بینالمللی که پیشتر ۴۰ درصد از کمکهای انساندوستانه جهانی را تأمین میکرد، عملاً در وزارت خارجه ادغام و تضعیف شده است. طبق پیشنویس یک یادداشت داخلی، دفتر آفریقا در وزارت خارجه حذف خواهد شد و دفاتری که در حوزه دموکراسی، حقوق بشر و پناهجویان فعال بودند تعطیل میشوند. این وزارتخانه همچنین با کاهش ۱۵ درصدی نیروی انسانی مواجه است که ممکن است به بستهشدن سفارتها و مأموریتهای دیپلماتیک در آفریقا و جهان در حال توسعه بینجامد.
همه برنامههای مرتبط با تغییرات اقلیمی، انرژی پاک، عدالت زیستمحیطی، مدیریت بحران، پارکهای ملی و ماهوارههای هواشناسی حذف شدهاند. بودجه فناوری سبز و خودروهای الکتریکی که در دوره بایدن افزایش یافته بود، اکنون کاهش یافته و در کنار اعمال تعرفههای جدید، راه را برای سلطه مطلق چین بر بازار جهانی خودروهای برقی، باتری و انرژی خورشیدی هموار کرده است.
کاهش شدید بودجه نهادهایی، چون مؤسسه ملی سلامت (NIH)، بنیاد ملی علوم (NSF) و ناسا نهتنها جایگاه علمی آمریکا را تهدید میکند، بلکه طبق پژوهشی دانشگاهی میتواند معادل با یک رکود بزرگ اقتصادی، به رشد بلندمدت کشور لطمه بزند. بسیاری از پروژههای علمی متوقف شده و دانشمندان اخراج شدهاند. حتی دانشگاههایی، چون هاروارد با خطر از دستدادن کل بودجه تحقیقاتی فدرال مواجهاند. در حالیکه بنیادهای علم و دیپلماسی نابود میشوند، تنها ستون پابرجا از قدرت جهانی ایالات متحده، برتری نظامی این کشور است – همان بخشی که در بودجه پیشنهادی ترامپ تقویت شده است.
حمله به نظم چندجانبه جهانی
ترامپ نهتنها پایههای داخلی بینالمللگرایی را از بین میبرد، بلکه بهطور هدفمند به بنیانهای نظم جهانی چندجانبهای که از زمان روزولت و ترومن بنیان نهاده شده بود، حمله کرده است. خروج از سازمان جهانی بهداشت، تخریب سیستم تجارت WTO و قطع کمکهای توسعهای به نهادهای سازمان ملل، وضعیت فقیرترین مردم جهان را وخیمتر کرده است.
ترامپ معتقد است که متحدان آمریکا از تضمینهای امنیتی و بازار باز آمریکا سوءاستفاده کردهاند. وزیر خارجهاش، مارکو روبیو، گفته است: «نظم جهانی پس از جنگ نهتنها منسوخ شده، بلکه به ابزاری علیه ما تبدیل شده است.» معلوم نیست در چهار سال آینده، ناتو چه جایگاهی خواهد داشت یا اینکه آیا شراکت جدیدی میان آمریکا و روسیه شکل خواهد گرفت که موازنه راهبردی را دگرگون سازد.
اتهامات اخیر وزیر خزانهداری، اسکات بسنت، علیه صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی مبنی بر اتخاذ رویکرد «بیداری» (woke) نشان میدهد که آمریکا ممکن است پس از پایان بازبینی ۱۸۰ روزه از این نهادها خارج شود – اقدامی که بحران شدیدی برای دلار بهدنبال خواهد داشت.
افول نقش آمریکا بهعنوان هژمون اقتصادی
ترامپ با اعمال تعرفههایی که یادآور دهه ۱۹۳۰ است، نشان داده که دیگر به ایفای نقش هژمون اقتصادی سنتی علاقهای ندارد. به گفته اقتصاددان چارلز کیندلبرگر، هژمونهای اقتصادی باید سه وظیفه ایفا کنند: بازار باز برای کشورهای در بحران، ارائه وامهای بلندمدت، و ایفای نقش بانک مرکزی جهانی. ترامپ، اما خواهان گرفتن امتیاز از سایر کشورها بر اساس ارزیابی اغراقآمیز از قدرت بازار آمریکاست – و این راهبرد بهوضوح نتایج معکوس دارد.
بنیاد مالیاتی غیرحزبی آمریکا برآورد کرده است که تعرفه عمومی ۱۰ درصدی میتواند در دوره ۲۰۲۵ تا ۲۰۳۴ درآمدی معادل ۲.۲ تریلیون دلار ایجاد کند، اما همزمان تولید ناخالص داخلی را ۰.۴ درصد کاهش میدهد. در صورت اقدامات تلافیجویانه کشورهای دیگر، این زیان تا ۱.۴ تریلیون دلار افزایش خواهد یافت. بر اساس مطالعهای از مؤسسه پترسون، بخشهایی، چون کشاورزی، معدن و تولید صنعتی آمریکا که به صادرات وابستهاند بیشترین آسیب را خواهند دید.
ترامپ تنها نیست
هرچند ترامپ نماد این تغییر رادیکال در سیاست خارجی آمریکاست، اما ریشه این تغییرات به بحران مالی ۲۰۰۸ بازمیگردد. اوباما با شعار مخالفت با جنگ عراق به قدرت رسید و درگیر جنگ سوریه نشد. ترامپ نیز خروج از افغانستان را آغاز کرد؛ روندی که بایدن با پیامدهایی فاجعهبار به پایان رساند. در سطح افکار عمومی، علاقهای به ایفای نقش «پلیس جهان» باقی نمانده است. عضویت در پیمانهای آبوهوایی بینالمللی نیز میان جمهوریخواهان و دموکراتها محل منازعه بوده است.
با حذف زیرساختهای داخلی بینالمللگرایی و تخریب اعتماد متحدان، بازسازی اعتبار آمریکا توسط جانشین ترامپ فرآیندی طولانی و دشوار خواهد بود. احیای وزارت خارجه ممکن است یک دهه طول بکشد و بازگرداندن جایگاه علمی ایالات متحده حتی بیشتر. در همین حال، هیچیک از دو حزب بزرگ آمریکا ارادهای برای سازگاری با نظم در حال چندقطبی شدن جهانی از خود نشان ندادهاند.
پروژه ۲۰۲۹؟
انتخاب یک رئیسجمهور میانهرو در سال ۲۰۲۸ قطعی نیست. حتی در صورت پیروزی یک دموکرات، شکافهای عمیق سیاسی آمریکا چالشهای فراوانی در برابر اصلاحات خواهد آفرید.
جهان نیز دیگر آن جهان سابق نخواهد بود. برای بازسازی اعتماد جهانی، شاید لازم باشد رئیسجمهور آینده تعرفهها را کاهش دهد و تعهد به تجارت مبتنی بر قواعد را نشان دهد. هرچند کاهش بیشازحد تعرفهها برای چین ممکن است به واردات گسترده و اعتراضات داخلی بینجامد، اما صنعت خودروی آمریکا بهخصوص نیاز به حمایت خواهد داشت.
همکاری دوباره با مکزیک و کانادا، بازنگری در توافق USMCA، جذب مهاجران ماهر و حمایت از پناهجویان، میتواند چهرهای انساندوستانهتر از آمریکا به نمایش گذارد. احیای کمکهای اقلیمی نیز بخشی ضروری از این تصویرسازی خواهد بود.
با اینحال، باید پذیرفت که بسیاری از متحدان سنتی آمریکا دیگر به مسیر مستقل خود خو گرفتهاند. اروپا ممکن است در همکاری با چین در زمینه تغییرات اقلیمی و تجارت، به نزدیکی بیشتری با پکن رسیده باشد و به جای والاستریت، سرمایههای خود را به اتحادیه سرمایهگذاری داخلی و اوراق قرضه اروپایی هدایت کند. تا زمانی که رئیسجمهور جدید برنامهای مؤثر برای کاهش کسری بودجه و بدهی فدرال ارائه نکند، اعتماد به دلار نیز احیا نخواهد شد.
صلحسازی به سبک آمریکایی؟
ادامه جنگ در اوکراین، خاورمیانه یا سایر نقاط میتواند فرصتی برای رئیسجمهور آینده باشد تا نشان دهد آمریکا هنوز نقش کلیدی در صلح جهانی دارد. حتی اگر ترامپ موفق به اعلام آتشبس موقت در اوکراین شود، بعید است بتواند به آشتی درازمدت میان روسیه و اروپا دست یابد. چنین توافقی، بدون یک اوکراین پایدار و صلحآمیز، دور از دسترس خواهد بود.
منبع: اندیشکده استیمسون
انتهای خبر/